تا به حال به این فکر کردین که چطوری تصمیم میگیریم فلان وسیلهها رو توی یه قفسه بذاریم در صورتی که بقیه وسایل رو به قفسه دیگهای منتقل میکنیم؟ این فرایند که برای خیلی از ما توی خیلی از شرایط درونی شده اسمش دستهبندیه. دستهبندی یعنی «قرار دادن چیزهای مرتبط در کنار همدیگه» و «ایجاد فاصله بین چیزهای نامرتبط». خب خیلی واضحه دیگه. نه؟ … فکر نکنم! یه سوال مهم: چه عاملی یه سری چیزها رو به هم «مرتبط» میکنه و چه چیزی باعث میشه چیزها رو با هم «نامرتبط» بدونیم؟ سخت شد. نه؟ بیاید با یه مثال پیش بریم. فهرست ۱۰تایی زیر رو ببینید:
گلدون شیشهای آبی ۲۰۰ هزار تومانی
پاککن بنفش ۳۰ هزار تومانی
پلیور پشمی سبز ۴۰۰ هزار تومانی
دفترچه یادداشت قرمز ۵۰ هزار تومانی
لیوان تزيینی شیشهای سبز ۵۰۰ هزار تومانی
ست خودکار آبی ۲۰۰ هزار تومانی
تیشرت قرمز ۳۵۰ هزار تومانی
یک کیلو موز زرد ۴۰ هزار تومانی
ماگ سرامیکی زرد ۱۰۰ هزار تومانی
ماشین اسباببازی بنفش ۷۰۰ هزار تومانی
بیاین با هم این فهرست رو دستهبندی کنیم. ۲ دقیقه وقت بذاریم، این موارد رو دستهبندی کنیم و بعد برگردیم به ادامه مطلب … تموم شد؟ خب بیاین یه نگاهی به دستهبندیهای احتمالی بندازیم. دو نوع دستهبندیای که احتمال داره برای خیلیامون ملموس باشه به این شکل خواهد بود:
دستهبندی بر اساس کارکرد:
- پلیور و تیشرت (پوشیدنیها)
- پاککن و دفترچه یادداشت و ست خودکار (لوازمالتحریر)
- گلدان و لیوان تزئینی و ماگ (ظروف)
- موز (خوراکیها)
- ماشین اسباببازی (سرگرمی)
دستهبندی بر اساس رنگ:
- موز و ماگ سرامیکی (زرد)
- دفترچه یادداشت و تیشرت (قرمز)
- پاککن و ماشین اسباببازی (بنفش)
- گلدان شیشهای و ست خودکار (آبی)
- پلیور و لیوان تزئینی شیشهای (سبز)
حالا بیایم به این سوال پاسخ بدیم: کدوم دستهبندی، دستهبندی بهتریه؟ چرا؟ به این سوال هم یکی دو دقیقه فکر کنیم و بعد ادامه مسیر رو با هم بریم … تموم شد؟ خب، برگردیم به توضیح اولمون در مورد دستهبندی، یعنی: «قرار دادن چیزهای مرتبط در کنار همدیگه» و «ایجاد فاصله بین چیزهای نامرتبط». همونطوری که در بالا دیدیم چیزها میتونن به طرق مختلفی با هم «مرتبط» یا «نامرتبط» باشن. بهتره بگم چیزها میتونن با «ویژگیهای» مختلفی با هم مرتبط یا نامرتبط باشن. مثلا پلیور و تیشرت با ویژگی «پوشیدنی» بودن به هم مرتبط میشن ولی همین پلیور و لیوان تزئینی به دلیل «رنگ مشابه» همدسته میشن. پس، سوال اصلی اینه که کدوم ویژگی رو برای تعیین دستهبندی انتخاب کنیم.
جواب این سوال تنها به هدف کسی که داره دستهبندی رو انجام میده بستگی داره و حکم کلی برای این شرایط وجود نداره. توی همین مثال بالا، اگه بعد از خونه تکونی بخوایم اشیا رو بر اساس کاربردشون جایگذاری کنیم احتمالا روش اول روش درستتریه ولی اگه به عنوان یه مربی مهد کودک بخوایم رنگها رو به بچهها یاد بدیم دستهبندی دوم انتخاب عاقلانهتری به نظر میاد. بخوام یه جمعبندی کنم، خیلی مهمه که بدونیم رفتار ما با هر کدوم از دستههایی که ایجاد میکنیم چگونه خواهد بود. تو مثال خونه تکونی، دستهبندیها به ما رفتار جایگذاریمون رو نشون میدن. یعنی میدونیم که پوشیدنیها باید به قفسه لباسها منتقل بشن و خوراکیها به آشپزخونه. در دستهبندی دوم مربی مهد کودک میدونه که برای آموزش رنگ زرد باید سراغ دسته موز و ماگ سرامیکی بره و برای آموزش رنگ آبی سراغ گلدون شیشهای و ست خودکار.
حالا بریم سراغ تگزدن و یه خورده بحث رو به کسب و کار شبیهتر کنیم.
تگزنی چیه و کجا به درد میخوره؟
تگزنی یعنی تقلیل دادهها به ویژگیهایی که بر اساس اونها میتونیم در مورد دستهبندی اطلاعات تصمیم بگیریم. ما با تگزنی به نوعی دادههای اضافهای رو که به تصمیمگیریمون کمک نمیکنن حذف میکنیم. در مثال مربی مهد کودک، تنها ویژگی موثر در تصمیمگیری مربی برای دستهبندی دادهها، رنگ اشیا است. در نتیجه پلیور تنها به تگ سبز تقلیل پیدا میکنه و ویژگیهایی مثل جنس، سایز، قیمت، زنانه یا مردانه بودن، که به تصمیم مربی ارتباطی ندارن، حذف میشن.
یه خورده بحث رو پژوهشیتر کنیم. وقتی یه پژوهشگر سوال باز میپرسه، هر کاربری با لحن و جملات خودش و بر اساس چالشهایی که با اونها مواجه شده به این نوع سوالات پاسخ میده. اینجاست که تگ زدن پاسخها با ویژگیهایی که به تصمیمگیری منجر میشن ارزشمنده. اینجاست که پاسخها رو به ویژگیهای اصلیای که بر اساسشون میتونیم اقدام بعدیمون رو تعیین کنیم تقلیل میدیم تا تحلیل سریعتر و سادهتری داشته باشیم. مثلا فرض کنید که کاربری در جواب به این سوال که «چرا همیشه برای خرید از محصول ما استفاده نمیکنید»
ارسال یک پاسخ